نقاشی آبستره یا انتزاعی بهعنوان یکی از خالصترین شیوههای بیان احساسات توصیف میشود، زیرا این سبک خالق خود را برای ارتباط آزادانه از طریق چشم، بدون محدودیت در شیوههای یافت شده در واقعیت عینی، دنبال میکند. نگرشهای یافت شده در سبک نقاشی آبستره، جنبشهای فراوانی نظیر اکسپرسیونیسم آلمانی، فوویسم، کوبیسم و اکسپرسیونیسم آبستره را در برمیگیرد.
وبسایت ایوار – رضا رجب پور: هنر آبستره (Abstract art) از زبان بصریِ شکل، فرم، رنگ و خط برای خلق ترکیبی استفاده میکند که از دیگر رفرنسهای بصری در جهان مستقل است. هنر آبستره همچنان مفهومی گنگ محسوب میشود.
نقاشی آبستره یا انتزاعی بهعنوان یکی از خالصترین شیوههای بیان احساسات توصیف میشود، زیرا این سبک خالق خود را برای ارتباط آزادانه از طریق چشم، بدون محدودیت در شیوههای یافت شده در واقعیت عینی، دنبال میکند. نگرشهای یافت شده در سبک نقاشی آبستره، جنبشهای فراوانی نظیر اکسپرسیونیسم آلمانی، فوویسم، کوبیسم و اکسپرسیونیسم آبستره را در برمیگیرد.
تعریف هنر آبستره
واژهی «هنر آبستره» موسوم به «هنر انتزاعی»، «هنر غیر عینی»، «غیراستعاری»، «غیربازنمایی»، «آبسترهی هندسی» یا «هنر بتنی» یک کلمهی نسبتاً گنگ برای نقاشی یا مجسمهای است که اشیاء یا موضوعات قابلتشخیص را به تصویر نمیکشد. بااینحال، هیچ نتیجهی واضحی برای تعریف هنر آبستره، گونهها و اهمیت زیباییشناختی آن وجود ندارد.
اغلب مفسران گاهی اوقات با این موضوع مخالف هستند که یک بوم نقاشی باید برچسب «اکسپرسیونیست» یا «آبستره» دریافت کند. نمونهی آن نقاشی آب رنگ «کشتی در آتش» است. نمونه مشابه دیگر، نیلوفر آبی از کلود مونه در گالری ملی لندن است.
بهعلاوه، یک مقیاس قابلتغییر برای آبستره وجود دارد؛ از هنر نیمه آبستره تا هنر تماماً آبستره؛ بنابراین اگرچه این نظریه کاملاً آشکار است (اینکه هنر آبستره از واقعیت جداست)، وظیفهی عملی جدایی آبستره از غیر آبستره میتواند بهمراتب مشکلسازتر باشد.
ایده پشت هنر آبستره چیست؟
فرضیهی پایهی هنر آبستره این است که ویژگیهای ظاهری یک نقاشی بهاندازهی ویژگیهای بازنمایی آن مهم هستند. اجازه دهید تا با یک مثال ساده شروع کنیم.
یک تصویر ممکن است شامل یک نقاشی بد از یک مرد شود، اما اگر رنگهای آن بسیار زیبا باشند، ممکن است اصلاً این نقاشی در نگاه ما زیبا به نظر برسد. این نشان میدهد که چگونه ویژگی ظاهری (رنگ) میتواند از ویژگی بازنمایی (نقاشی) پیشی بگیرد.
از طرفی دیگر، یک نقاشی فتورئالیست از یک خانهی ایوان دار، ممکن است بازنماییگرایی دقیق را به تصویر بکشد، اما موضوع، رنگ و ترکیب کلی آن کاملاً خستهکننده باشد. توجیه فلسفی برای درک ارزش ویژگیهای ظاهری یک اثر هنری از بیانیهی افلاطون نشات میگیرد: «خطوط مستقیم و دایرهها، فقط زیبا نیستند، بلکه بهطور ابدی و خالصانه زیبا هستند.
اساساً، افلاطون معتقد است که تصاویر غیرطبیعتگرایی (دایره، مربع، مثلث و غیره) یک زیبایی مطلق و غیرقابلتغییر را به نمایش میگذارند؛ بنابراین یک نقاشی میتواند صرفاً به خاطر خطوط و رنگ خود تحسین شود؛ این اثر نیازی برای به تصویر کشیدن یک شیء یا صحنهی طبیعی ندارد.
موریس دنیس، نظریهپرداز هنری و نقاش فرانسوی، نیز به این نتیجه رسیده است: «به خاطر بسپارید که یک تصویر اساساً یک صفحهی مسطح پوشیده شده از رنگ با یک نظم مشخص است.»
برخی از هنرمندان آبستره خود را اینگونه توصیف میکنند که به دنبال خلق یک همتای بصری از یک قطعهی موسیقی هستند؛ اثری که میتواند کاملاً به خاطر خود آن تحسین شود و نیازی به پرسیدن این سؤال که «این نقاشی چه چیزی را به تصویر میکشد» نداشته باشد.
برای مثال، ویستلر عادت داشت برخی از نقاشیهای خود را با عنوان موزیکال نظیر «نوکتورن: چلسی آبی و نقرهای» معرفی کند؛ نوکتورن قطعهای موسیقی است که بر پایهی سنت اروپایی برای نواختن در شب ساخته شده است.
ریشهها و تاریخ نقاشی آبستره
تا جایی که میتوان گفت، هنر آبستره اولین بار در حدود ۷۰،۰۰۰ سال پیش از طریق حکاکیهای ماقبل تاریخ خلق شد؛ برای مثال، دو قطعهسنگ حجاریشده با الگوهای هندسی آبستره در غار بلومبوس در آفریقای جنوبی کشف شده است.
پس از آن نوبت به نقطههای قرمز و سرخرنگ آبستره و الگویی از دست انسان متعلق به ۳۹،۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح در غار اِل کاستیو، حجاریهای نئاندرتالها در غار گورهام در جبلالطارق و تصویری متقارن از یک برگ شبدر در میان نقاشیهای غار آلتامیرا رسید. پس از آنها، نمادهای آبستره تبدیل به فرم غالب در غارهای دوران پارینهسنگی شدند.
از واقع گرایی آکادمیک تا آبستره
تا اواخر قرن نوزدهم، اکثر نقاشیها و مجسمهها از اصول سنتی رئالیسم کلاسیک، همان چیزی که در آکادمیهای بزرگ اروپا تدریس میشد، پیروی میکردند. بر اساس این اصول، وظیفهی اول هنر ارائهی یک موضوع یا صحنهی قابلشناسایی بود.
بااینحال، یک اثر هنری که بیشتر تحت تأثیر خواستههای سبک یا شیوه بود، میبایست واقعیت بیرونی را بازنمایی میکرد، اما در اواخر قرن نوزدهم بود که اوضاع شروع به تغییر کرد.
هنر امپرسیونیست نشان داد که سبک سرسختانهی آکادمیک از نقاشی طبیعتگرایی دیگر بهعنوان تنها شیوهی اصیل از نقاشی محسوب نمیشود. درنتیجه، در بین سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۳۰، پیشرفتها در دیگر حوزههای هنر مدرن، سبب خلق تکنیکهای جدید با کمک رنگ، نفی نمای سهبعدی و اشکال تازه شد. تکنیکهایی که جستوجو و تلاش برای آبستره را بیشتر کرد.
فاصله گرفتن هنرمندان از واقعیت
امپرسیونیسم یکی از اولین جنبشهای مهم در هنر مدرن محسوب میشود که سبک آکادمیکِ رئالیسم کلاسیک را کنار زد. پالت رنگ هنرمندان در این سبک اغلب بهطور عمد غیرطبیعی بود؛ اگرچه هنر این سبک کاملاً استوار باقی ماند و مشخصاً از جهان واقعی نشات میگرفت، اما به نظر میرسید که اثر نهایی کلود مونه با نام نیلوفر آبی بیشتر شبیه به هنر آبستره باشد. ظهور هنر آبستره نیز تحت تأثیر جنبش هنر مدرن قرار داشت.
کاندینسکی؛ نمایش قدرت رنگ با اکسپرسیونیسم و فوویسم
استفاده از رنگ و شکل برای تحت تأثیر قرار دادن بیننده، در توسعهی هنر آبستره بسیار مهم بود. امپرسیونیسم، با گونههایی نظیر پوینتیلیسمِ نئوامپرسیونیست و پستامپرسیونیسم، توانسته بود از قبل نظر مخاطب را با قدرت رنگ به خود جذب کند، اما اکسپرسیونیسم آلمانی رنگ را به اساس نقاشی تبدیل کرد.
واسیلی کاندینسکی، یکی از رهبران این مکتب، در سال ۱۹۱۱ کتابی با عنوان «معنویت در هنر» منتشر کرد که تبدیل به مرجعی برای نقاشی آبستره شد.